نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 سلام

بعد از 6 ماه بیخبری اومدم یه سری به وبلاگم بزنم

دلم واستون تنگولیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده 

اصلا یادتون هست من کی هستم ؟

من نوشی هستم متولد 1372/9/19 و...(شناسنامه بدم خدمتتون ؟)

یعنی یادتون نمیاد !؟!الان یادتون میارم !!(یادتون اومد ؟ خب شکر خدا که یادتون اومد)

خب تو یه 2 خطی میگم من این 6 ماه کجا بودم (نترسید 6 ماه زندگی من کتاب رمان نمیشه!!)

یک ماه سانسور !!

خب یک ماه و نیم مسافرت یک ماه هم رمضون و روزه و ...

یک ماه بخور و بخواب و بگرد و برو و بیا...


از دو خط بیشتر شد بقیه دیگه ولش 

 


فعلا بای بای 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1344
|
امتیاز مطلب : 803
|
تعداد امتیازدهندگان : 289
|
مجموع امتیاز : 289
تاریخ انتشار : 29 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 

 سلام !  مگه نمیگم توجه داشته باشید ؟! اهااااااااااااااااااااای با تو هستم اونور و اینور چیه نگاه میکنی ؟!!

 

اهان خوب داشتم میگفتم .. اااااااااااا ادمستو در بیار خانوم دارم حرف میزنماا !!خب داشتم میگفتم ...ااااااا اقا این چه کاریه ؟!! خجالت بکش دستو از دماغت در بیار حالم به هم خورد ویییییییییییی اااااااا دست به وبلاگم نزن الوده میشه

 

خب داشتم میگفتم ای بابا شما مگه میزارید ادم حرفشو بزنه ؟!!! 

 

خوبه خوبه ! میگم میخواستم بگم که .......... لطفا سوال خصوصی از من نپرسید  کشتید منو هی سوال پشت سوال یکی رو جواب میدم سوال بعدی پرسیده میشه عجبا بیست سوالی راه انداختین ؟! برید پروفایلم رو بخونید همه چی نوشتم اگه سوالی داشتید باشه بپرسید ولی فقط اگه احساس کردم لازم بود جواب میدم اوکی دوستاا ؟!

 

خب حالا میتونی دوباره دستتو بکنی تو مماغت

تا اپ بعدی بای 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1398
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 23 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 سلام مجدد خدمت دوستام ( خیلی رسمیه مگه نه ؟! )

وااااای دلم  تنگ شده امتحاناتم تموم شد الان که تموم شده دلم میخواد بازم دوباره شروع بشه پاشم برم مدرسه دلم واسه بچه ها حسابی تنگیده همه چی تنگیده !!
من مدرسه میخواااام ...البته با بچه هاش !! بیشتر بچه ها که نمیخوان پیش انسانی رو بخونن  دلم واسشون یه زره شده ..پرینسس که نگو آخر روزی حال من بدبخت رو حسابی گرفت میگفت ای دی منو هک میکنه !!! نه یکی بلکه دو تا ا ای دی هامو میخواست هک کنه منم مرده بودم از ترس من ای دی هامو میخواااام ( اصلا من همه چی میخوااام) من یقه بچه ها رو گرفته بودم و میگفتم عروسی کردین اول منو دعوت میکنید !! نکردین دمار از روزگاترتون در میرام به زور همه که شده میام عروسیتون !!اونام از ترسشون میگفتن چشم تو هم دعوت کن ولی پول بلیت و ملیت و تلیت رو خودت حساب کن !!!( دلتون بسوزه دعوت نمکنم )
خلاصه روز اخرش با همه کوتاهیش تموم شد منم از تو اتوبوس شروع کردم اس ام اس پرونی : وای دلم براتون تنگ میشه و وای که چی میشه و چی نمیشه !! ( والله ندیدم که چیزی بشه )
اومدم خونه هم پریدم رو نت ببینم ای پرینسس خانوم ما ای دی منو هک کرده یا نه ؟! دیدم نه شکر خدا نکرد ه ! چشمم به جمالشون روشن این بچه ها نرسیده رفتن یاهو !؟؟؟!! خندم گرفته بود خلاصه من نهار نخورده و لباس عوض نکرده با دوستام چت کردم به وحش بابایی گفتم : تو که میگفتی من 3 روزه نخوابیدم و دارم از حال میریم و ضعف کردم و دارم غش میکنم و فشارم افتاده و پریده و نمیدونم چی و چی اینجا چیکار میکنی ؟!
چه قشنگ بعد نیم ساعت جوابمو داد : هیچی دلم واستون تنگیده بود اومدم یاهو چت کنیم ! ( این دیگه حسابی از سرش شلوغ بود)
نازی رو که میگفت شوهر هارو ردیف کن بیاد !! انگاری که همه خواستگارا توی جیب من منتظر هستن نازی امر کنه بیان بیرون ؟! خلاصه در هین چت با دوستا من از حال رفتم و از پذیرایی اومدم بیرون و ... دیگه هیچی رفتم لالا 
الانم دیدم خیلی وقته آپ نکردم اوlدم اینار و نوشتم شاید یکی بیاد دو سه کلمه ای بخونه و یاد روزی بیاد که آخرین روز مدرسه ش بوده ! و بگه :  ... ( ببخشید معذوریم من علم غیب ندارم بدونم چی میگه )
 
به خاطر این که چشای شاه پسر درد نکنه و بتونه بخونه فونت رو درشت کردم (پیریه و هزار تا درد بی درمون  خدا کنه این قسمت رو نتونه بخونه )
 

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1488
|
امتیاز مطلب : 841
|
تعداد امتیازدهندگان : 271
|
مجموع امتیاز : 271
تاریخ انتشار : 18 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین
سلاااااااام 
خوبید ؟دلم واستون یه زره شده چطورید ؟؟؟؟  !!
چطوری وبلاگ خوشگلم ؟ با قالب جدید چطوری ؟؟ کیف میکنی آره ؟ حالا میبینی بقیه وبلاگ ها صف میکشن میان خواستگاریت !!!
 امتحاناتم هنوز تموم نشده فردا بازم امتحان دارم و هنوزم لای کتابمو هم باز نکردم اومدم پای نت وبلاگو آپ کنم تا صبح بیدارم بعدا میخونم 
موقع امتحانات من خیلی عجیب غریب میشم !!!
خب در مورد با امتحانات بزارید تعریف کنم چی شد !!
سر کلاس نشسته بودیم امتحان داشتیم مراقب ما آقای عینک بود خلاصه اون برگه های امتحان رو پخش میکرد که صدای اهنگ پخش شد 
منم با خودم گفتم موبایل کدومو دیونه ایه که سایلنت نیست ؟!!
ولی چیزی نگفتم اهنگه قشنگ بود منم میخواستم هماهنگ با اهنگ سرمو تکون بدم یه زره بندری برم که دیدم این آقا عینک بالا سرم ایستاده و داره چپ چپ نگای من بدبخت میکنه
میخواستم بگم : من موبایلم تو کمدمه !!!
ولی چیزی نگفتم بغل من پرینسس بود دیدم داره هی منو نگاه میکنه و میزنه زیر خنده 
تعجب کرده بودم چه خبره ؟!!!
نگو که خاک عالم من دیونه ام پی تریم تو جیبم بودهههههههه
سریع دست کردم تو جیبم ببندمش که بازم آقا عینک برگشت نگام کرد ایندفعه میخواستم بگم : دوست پسرم نیست ام پی تریه!!
ولی چیزی نگفتم پرنسس هم که  بدبخت غش کرده بود از خنده خب قیافه عصبانی عینک خیلی خنده دار شده بود !!!
این از این روز قبل که امتحان دیگه ای داشتیم من لب تاپم رو با خودم برده بودم مدرسه نمونه سوال با بچه ها تمرینم کنیم 
خلاصه وقتی سوار اتوبوس شدم داشتم اهنگ گوش میدادم که یه بچه اومد بغلم گفت : نوشی اهنگ سوسن خانوم داری ؟
: تو ام پی تری نه ولی تو لب تاپم اره دارم 
زوق کرد و گفت : من میخوااام 
سریع لب تاپ رو باز کردم و ویدیو سوسن خانوم رو که داشتم رو واسش باز کردم اونم صداشو زد تا آخر !!!!!!!!!
تو اتوبوسم فقط من بزرگ بودم بقیه همه بچه های ابتدایی بودن همه جمع شدن بالا سرم و شروع کردن به رقصیدن !!!
منم با تعجب داشتم نگاشون میکردم چه اداهاییی ؟؟؟ چه استعدادی داشتن به به چشمم روشن با چه نازی هم میگفتن نگو نمیشه !! نه نمیشه !!!  سوسن خانوم ابرو کمون .. 
چه میدونم والله خودم هم اهنگش حفظ نیستم !!!
ولی خیلی باحال بود بابا ماماناشون کجا بودن ببینن از استعداد دختراشون فیض ببرن !!!هههه 
از قضا اون روز تولد راننده بود ولی اصلا خوشش نیومد و تا از شر من خلاص بشه منو اولین نفر رسوند خونه !! 
مواظب خودتون باشید دزد ندزدتون 
فعلاا بااای 

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1072
|
امتیاز مطلب : 251
|
تعداد امتیازدهندگان : 76
|
مجموع امتیاز : 76
تاریخ انتشار : 9 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 سلاااااااااااام 

خیلیییییییییییییی دلم واستون تنگیده بود !! امتحاناتم شروع شده ولی خب منم دیگه اگه سری به اینجا نزنم و وبلاگ عزیز دلمو نبینم (گنوغ میشم )ههههههههههههههههههه

دلم واسه همه بچه ها تنگ شده دلم واسه همه تون تنگیده و بیشتر از همه دلم واسه پرینسس تنگیده کوشی چرا نیستی ؟؟!!!! 

خب از این حرف ها بگذریم داشتم میگفتم امتحاناتم شروع شده و دیگه منم باید برم خر خونی کردنمو شروع کنم 

راستی جمعه رفته بودم عروسی جاتون خالی انقدر خوش گذشت که نگووووووووو دو تا بودن لباس سیاه به تن داشتند خیلی با حال میرقصیدن به قول شبدیز مثل دو تا سوسک بودن که داتشن قر و فر میدادن من که خیلی خوشم اومده بود هماهنگ با هم میرقصیدن من حال کرده بودم !!

جز اون دو تا یه زن دیگه ای هم بود که خیلی جالب بود برام کلی پز و فیس و افاده ولی من هر چی نگاش کردم نفهیدم این خانوم داره میرقصه یا مثل بت وایستاده و داره میخنده ؟!؟! و لی نه انگاری که داشت میرقصید ولی چیجوری من حالیم نشد !! افقط وقتی به خودم اومدم که دیدم اهنگ تموم شد و خانوم فقط یه سه چهار سانتی متیری تغییر مکان داده بود !!!!

عجب رقص های عجیب و غریبی اومده هاااااااااااااااااا 

بچه ها اگه کم تر سر میزنم و کم تر اپ هانونو میخونم به بزرگی خودتون ببخشید اخه سرم حسابی شلوغه ولی بدونید بعد از این امتحانات دیگه از خداتون میشه من سرم شلوغ بشه انقدر به شما با سر بزنم که دست و پاتون بشکنه !!!

خب دیگه نمیدونم تا کی ولی مواظب خودتون باشید و منو فراموش نکنید بر میگردم همه تونو از دور میبوسم 

تا بعد از امتحانات ...

بای 

 

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1252
|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 26 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

سلااااام
این چند روزا کامم خراب شده و نمیتونم بیام آپ کنم یا بیام وبلاگتون سر بزنم آپ هاتونو بخونم پس اگه دیدید سری نمیزنم فکر نکنید فوت کردم من زنده ام
خب از این بگذریم بریم سر اصل مطلب من خیلییییی خوشحالم میدونید چرا واسمون جشن فارغ التحصیلی گرفتن  خیلی برام خوش گذشت انقدر خوشحال شده بودم ..
 دیگه اون لحظه ها برام تکرار نمیشه کلی عکس ازمون گرفتن من که نمیدونستم به کدوم دوربین نگاه کنم و لبخند بزنم نزدیکی 20 نفر دوربین به دست داشتن از ما عکس میگرفتن
بعضی ها هم فیلم برداری میکردن من که چشام درد اومده بود از بس ازمون عکس گرفتن کیک جشنمون هم فقط یه قاشقش رو خوردم بقیه ش دیگه کجا رفت خودم هم نمیدونم
وقتی داشتم برمیشتم خونه خواهرم یه دختر کوچیک و ریزی رو به دنیا آورد "سارا" الهی من فداش شم

دیگه هر دفعه تولدش بشه من به یاد جشن فارغ تحصیلیم می افتم
خب من دیگه بزرگ شدم ولی هنوزم کوچیکم سال دیگه هم که پیش دانگاهی باید برم واااااااااای من از این رشته خوشم نمیاد خیلی سخته ادبیات !! زبان فارسی!!! فلسفه !!!! خدایا به دادم برس من بی گناهم
از الان که فکرشو میکنم سر درد میگیرم چه برسه که بخوام برم سر کلاسش بشینم !!! به نظر من اونوایی که رشته انسانی میرن مخ ان و ... منم مخم دیگه !!

از شعر و کتاب های فلسفی و رمان و از رونشاسی خیلی خوشم میاد ولی این رشته برام ترسناکه ... برام دعا کنید سال دیگه سر کلاس سکته نکنم !

حالا چون خیلی خوشحالم دوست دارم شما هم بخندید :

***************************************************

حیف نون به دوستش میگه کجا به دنیا اومدی؟ میگه: بیمارستان. حیف نون میگه آخی مریض بودی؟

***************************************************

یه خانواده شهرستانی واسه زندگی میان تهران به بچه خانواده میگن ، خونه هر کی در زدی نگو ( مویوم ) بگو منم۰ طرف میگه اگه بوگوم‎(منم) اونا از کجا بفهمن که ( مویوم ؟ )


***************************************************

چرا عاقل كند كاري كه بعدا خود به خود گويد خودم كردم كه لعنت بر خودم بادا بادا مبارك بادا..


***************************************************

حیف نون زن ژاپنى می گیره، هر وقت بهش نگاه می كنه می گه اگه خوابت میاد برو بخواب!
***************************************************

از یه روانپزشک پرسیدم: شما چه طور متوجه می شید که یه فرد روانی به بستری شدن احتیاج داره؟ گفت: ما وان حمام را پر از آب می کنیم، یه قاشق چایخوری، یه فنجان، و یک سطل جلوی روانی می گذاریم و ازش می خواهیم وان را خالی کند.
من گفتم: آدم سالم سطل رو انتخاب می کنه، چون بزرگ تره.
روانپزشک گفت: نه! آدم سالم درپوش چاه وان رو بر می داره... شما دوست داری تختت زیر پنجره باشه؟

***************************************************

تو مراسم ختم بلندگو می گه: مرحوم وصیت کرده سیاه نپوشین. حیف نون داد میزنه: مرحوم غلط کرده! ما به احترامش می پوشیم!

***************************************************


حیف نون می ره کارخانه چوب بری استخدام بشه، آقاهه می پرسه: سابقه ای تو کار چوب بری داره؟
حیف نون می گه: من می تونم درختای گردو به قطر یک متر رو در مدت یک دقیقه با تبر قطع کنم!
آقاهه خیلی تحت تاثیر قرار می گیره، می گه: این همه تجربه رو از کجا آوردی؟
حیف نون می گه: از کویر لوت!
آقاهه می گه: مرد حسابی! کویر لوت درخت گردوش کجا بود؟!
حیف نون می گه: پس فکر کردی واسه چی دیگه اونجا درخت گردو پیدا نمی شه؟!

***************************************************

انشالله شما هم خاله یا دایی عمو یا عمه بشید خیلی چیز قشگیه مخصوصا وقتی میگن "خاله" الهــــــــــــــی من که خیلی دوست دارم !  

 


 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1640
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 19 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

سلاااااااااااااااااااااااااام به همه دوستای گلم

من خیلی خوشحالم دختر داییم داره با پسر داییم عروسی میکنه 

جشن عقدشون خیلی خنده دار بود ما که غش کرده بودیم از خنده (خاله من با شوهرش قهره ) وقتی داماد و عروس دست تو دست هم اومدن از یه طرف خالم رو عروس و داماد پول میریخت و از اون طرف شوهر خالم پول میریخت دوتایی شون هم با حرص به همدیگه نگاه میکردن ببین پولهای کدومشون زود تر تموم میشه

موقع رقص که خیلی باحال شده بود از یه طر خالم دست داماد رو میکشید تا اهاش برقصه و از یه طرفم شوهر خالم دست داماد رو میکشید تا باحاش برقصه بدبخت داماد نمیفهمید کدوم وری قر بده

عروسم که خنده ش گرفته بود آخر سر هم داماد کلافه شد و رفت پیش زنش نشست اینجاش دیگه میشد بگی مسابقه رقص شروع شد یه طرف خالم میرقصید و یه طرف شوهر خالم آخرشم من به عنوان داور به خالم امتیاز دادم

خالم آخر رقصش یه بندری زد که همه انگشت به دهن موندن بیچاره شوهر خالم بلد نبود خواست مثلا تقلید کنه ولی هر کاری کرد نشد که نشد

بلخره با خنده و مسخره ما شاممون رو کوفت کردیم و رفتیم خونه شوهر خالم ( اینجا دیگه مدل 89 شوهر و زن با هم قهر میکنن شوهره چمدونشو میبنده میره خونه باباش )

خلاصه نشسته بودیم بابای شوهر خالم هم هی داشت مسخره دخترا و نوه هاش میکرد میگفت اینقدر آرایش میکنن که نگو از 3 عصر تا الان که ساعت 12 شبه هنوزم اماده نشدن راست میگفت هنوز نرفته بودن داشتن اماده میشدن تازه برن

بابا بزرگم خدارحمش کنه قبل از این که من به دنیا بیام به مامان بزرگم وقتی میخواست آرایش کنه میگفت : برو نونوایی اونجا آرد زیاده صورتتو بزن روش سفید بشه

بابای شوهر خاله منم خدا عمرش بده میگفت : آرد چرا بزار برن گچ بزنن طبیعی تره همیشه هم رو صورتشون میمونه و وقتی هم که خشک شد میشه نور علی نور

چند تا جک بخونید بد یزره بخندید اگه هم تکراری بود بازم بخندید بد نیست خنده آدم رو جون نگه میداره به قول آرام جون کی میگه نمیشه خندید ؟! راست میگه کی میگه ? شاید من حتی اگه تکراری بود بخندید

--------------------------------------------------------------------------

چوپان دروغگو مي ميره تو قبر ميپرسن اسمت چيه؟ميگه دهقان فداكار

--------------------------------------------------------------------------

حیف نون تصمیم میگیره همه نگرانی هاشو بندازه تو دریا هر کاری میکنه زنش سوار قایق بشه نمیشه

--------------------------------------------------------------------------

سر سفره عقد عروس بله نمیگفته . داماد یه زره فکر میکنه بعدش میگه : عمو زنجیر باف !!

--------------------------------------------------------------------------

حیف نون داشته آهنگ خالی گوش میکرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه میکنی ؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله

خب این از این و اما خودم .. چی بگم این روزها خیلی دلم گرفته مریضم و حالم خوب نیست همش بی حال می افتم رو تخت احساس میکنم تب دارم ولی دستمو میزارم رو پیشونیم میبینم چیزیم نیست این لوکس بلاگ هم هی هنگ میکنه واسه مردم اعصاب نمیزاره

منم که دیگه حسابی داغونم گفتم یه شعر غمگین بزارم شما هم بخونید خیلی دلم واسه جوراب تنگیده اینم تقدیم بهش

ميان تاريکي - تو را صدا کردم
سکوت بود و نسيم - که پرده را مي برد
در آسمان ملول - ستاره اي مي سوخت
ستاره اي مي رفت - ستاره اي مي مرد
تو را صدا کردم - تو را صدا کردم
تمام هستي من - چو يک پياله ي شير
ميان دستم بود - نگاه آبي ماه
به شيشه ها مي خورد - ترانه اي غمناک
چون دود بر مي خاست - ز شهر زنجره ها
چون دود مي لغزيد - به روي پنجره ها
تمام شب آن جا - ميان سينه ي من
کسي ز نوميدي - نفس نفس مي زد
کسي به پا مي خاست - کسي تو را مي خواست
دو دست سرد او را - دوباره پس مي زد
تمام شب آنجا - ز شاخه هاي سياه
غمي فرو مي ريخت - کسي تو را مي خواند
هوا چو آواري - به روي او مي ريخت
درخت کوچک من - به باد عاشق بود
به باد بي سامان - کجاست خانه ي باد ؟

 

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1034
|
امتیاز مطلب : 138
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 11 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

سلااااااااااااااااااام

آپ آپ آپ شبیه همون هاپ هاپ کردن سگ نیست ؟!

من سه تا آپ کردم ولی نمیدونم چرا همش پاک میشد واسم نظر میدادند ولی بعد از یه روز میدیدم آپم نیستش !! هرچی میگشتم پیداش نمیکردم صداش میکردم ولی جواب نمیداد آخر سر هم واسش یه عزا میگرفتم و چند دونه خرما خیرات میدادم به ثوابش و ...

خلاصه ایندفعه رو پدر این کام بدبخت رو در آوردم و با چکش و جارو و دمپایی به جونش افتادم

که یا درست آپ کنی و یا هم بفرستمت پیش خدا !!! دوستم فریبا که پیشم بود گفت پسوردمو عوض کنم منم همین کارو کردم ولی بازم الان دارم به کام بدبخت فحش میدم

فریبا هم که دستش درد نکنه موقعی که داشتم با کام ور میرفتم دستشو کرد تو چشم

گفتم :چه مرگته ؟!! مرض داری ؟!

فریبا : دارم به مرجان توضیح میدم که داداشم چیجوری دست تو چشم میکنه !!

: خب حالا دستو از تو چشم در آر که کورمون کردی !

اینم از فریبا جون که من بدبخت رو کور کرد الان دارم با یه چشمی کار میکنم شبیه این دزدای دریای شدم (خدایا منو به خاطر این دروغم ببخش!!!)

این چند روز همش دارم میخوابم ظهر میخوابم و صبح بیدار میشم مامانم هم میگه بیدارش نکنید بزارید بخوابه بابام هم قبل از این که بخوابم خداحافظی میکنه میگه نمیدونم الان که خوابیدی کی بیدار میشی

وقتی تا صبح میشینم میگه : نمیدونم شاید عروسی باباته که تا صبح بیدار میمونی (اینو میگه و بشکن میزنه)

وقتی هم که بیدار میشم انقدر گرسنه م میشه که نگو گاو هم جلوم بزارید درسته قورتش میدم

بیدار که میشم این یخچال بدبخت شروع میکنه به خوندن شهادتین میریم هر چی تو یخچال باشه رو تو معده کچیکم خالی میکنم بدبخت این معده اگه زبون داشت تا الات 1340 تا فحشم داده بود

بعد که غذا خوردم بازم دوباره میبینم داره خوابم میاد به قول مامانم مثل خرسی پامیشی بخوری باز دوباره بخوابی ولی مگه میزارن بخوابم ؟!

خلاصه این چند روز واسه من فقط خوابیدن بود و خوردن خوبه حالا لاغرم اگه چاق بودم اندازه فیل میشدم همه به من میگن تو اینقدر میخوری کجا میره چرا چاق نمیشی ؟!!

یعنی واقعا نمیدونید کجا خالی میشه !؟ عجب !!

امروز خیلی سرحالم هم زود بیدار شدم و هم خوابم درست شده و دیگه مثل این خون آشام ها چپکی نمیخوابم

ابجیم هم که دیروز اومد بود منو دید گفت : نوش رنگت سبز شده داری با خودت چیکار میکنی ؟!

: خب چند روزی بود نمیخوابیدم الان دارم جبران میکنم رنگی دیگه نبود بگی ؟!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1196
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 31 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

برنامه جديدي براي اندازگيري باحال و خودموني بودن افراد نوشته شده است. از کساني که مي خوهان انجام تست با اين برنامه هستن خواهشمنديم قبل از آزمايش به موارد زير توجه کنند؛
?/ آرامش خود را حفظ و ذهن خود را از ناملايمات تخليه کنند.

?/ کل عمليات را به آرامي انجام دهيد

?/ از شروع تا پايان تست لطفاً چشم خود را از صفحه مانيتور برنداريد.

?/ در صورت مثبت بودن نتيجه اين تست را به دوستان خود توصيه کنيد.


در حال پردازش…. لطفاً به آرامي به پايين صفحه مراجعه کنيد …

?%
?%
?%
?%
?%
?%
?%
?%
?%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
??%
???%

پردازش انجام شد.

نتيجه...................... ..
خيلي باحالي رفيق

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 742
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 22 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین
دعاي پسر مجرد
اللهم ارزقنا حوريا تک دانه و کم توقعا و والدينها رو به موتا و جهيزيتها کامله و کدبانوا في اامور المنزل و تسليما لخشمنا و خدمتنا

دعاى دختر مجرد
اللهم ارسل خواستگارنى خوش تيپا" ورشيدا" وماله كثيرا . بيت المستقل والشمال ويلانا و سيارته


http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 956
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

میدونستید واسه ایرانی ها جک ساختن ؟؟!!عاشق این شکلک ام

قصد توهین هیچ ایرانی رو ندارم خودم ایرانی ام دیگه  اینو خوندیدن باز نیاین فحش بدین

در شهري در آمريكا، آرايشگري زندگي مي كرد كه سالها بچه دار نمي شد. او نذر كرد كه اگر بچه دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد!

روز اول يك شيريني فروش وارد مغازه شد. پس از پايان كار، هنگامي كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيريني و يك كارت تبريك و تشكر از طرف قناد دم در بود.

روز دوم يك گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامي كه خواست حساب كند، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود.

روز سوم يك مهندس ايراني به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.

حدس بزنيد فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه اش را باز كند، با چه نظره اي روبرو شد؟
فكركنيد. شما هم يك ايراني هستيد.
.
.
.
چهل تا ايراني، همه سوار بر آخرين مدل ماشين، دم در سلماني صف كشيده بودند و غر مي زدند كه پس اين مردك چرا مغازه اش را باز نمي كند.

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

وکیل خسیس اصفهانی

قبل از هر چی من قصد توهین به هیچ اصفهانی رو ندارم و این مطلب فقط جنبه شوخی رو داره پس لطفا تو نظرها فحشم ندید

مسئولین یک موسسه خیریه متوجه شدند که وکیلی پولدار در اصفهان زندگی می کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه : آقای وکیل ، ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردار هستید ولی تاکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده اید. نمی خواهیددر این امر خیر شرکت کنید.
وکیل میگه : آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردند ، متوجه شدند که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله ، هفته ی پیش درگذشت و در طول آن سه سال ، حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد ؟
مسئول خیریه با کمی شرمندگی: نه نمی دانستم خیلی تسلیت می گویم.
وکیل : آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید ، فهمیدید که برادرم در تصادف هر دو پایش را از دست داد و دیگر نمی تواند کار کند و زن و بچه دارد و سال هاست خانه نشین است نمی تواند از پس مخارج زندگیش براید؟
مسئول خیریه با شرمندگی بیشتر : نه نمی دانستیم ، چه گرفتاری بزرگی...
وکیل : آیا در تحقیقاتشان متوجه شدند که خواهرم سال هاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تامین هزینه های درمانیش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملا شرمنده شده بود گفت : ببخشید ، نمی دانستیم این همه گرفتاری دارید.
وکیل : خوب حالا وقتی که من به اینها یک ریال کمک نکرده ام ، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 728
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

دختر ایتالیایی

روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه... شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه... زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟
مرد می خنده و میگه : "یه دختر ایتالیایی"
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره ... دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن : ممنون ، عالی بود!
مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟
زن : کدوم سوغاتی؟
مرد : همونی که ازت خواسته بودم... دختر ایتالیایی!!
زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید 9 ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟

نتیجه گیری مهم این داستان :

هیچ وقت سعی نکن که یک زن رو تحریک کنی! اون ها به طرز وحشتناکی باهوش هستند!!!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 775
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

گفت : كسي دوستم ندارد.

 میداني چقدر سخت است اين كه كسي دوستت نداشته باشد؟

تو براي دوست داشتن بود كه جهان را ساختي.

 

حتي تو هم بدون دوست داشتن... !

 

خدا هيچ نگفت.

گفت : به پاهايم نگاه كن! ببين چقدر چندش آور است.

چشم ها را آزار مي دهم. دنيا را كثيف مي كنم.

آدم هايت از من ميترسند. مرا ميكشند براي اينكه زشتم.

زشتي جرم من است.

 

خدا هيچ نگفت.

گفت : اين دنيا فقط مال قشنگ هاست.مال گل ها و پروانه ها

مال قاصدك ها‚ مال من نيست.

خدا گفت : چرا مال تو هم هست.

دوست داشتن يك گل‚ دوست داشتن يك پروانه يا قاصدك

كار چندان سختي نيست. اما دوست داشتن يك سوسك‚

دوست داشتن تو كاري دشوار است.

 

دوست داشتن كاري است آموختني؛ و همه رنج آموختن را نمي برند.

خدا گفت:ببخش كسي را كه تو را دوست ندارد.زيرا كه هنوز مؤمن نيست.

 

زيرا كه هنوز دوست داشتن را نياموخته. او ابتداي راه است.

 

مؤمن دوست دارد. همه را دوست دارد.زيرا همه از من است.

 

و من زيبايم. من زيبائيم‚ چشم هاي مؤمن جز زيبا نميبيند.

زشتي در چشم هاست. در اين دايره هرچه كه هست‚نيكوست.

 

آن كه بين آفريده هاي من خط كشيد‚ شيطان بود.

شيطان مسئول فاصله هاست.

حالا قشنگ كوچكم! نزديكتر بيا و غمگين نباش.

 

قشنگ كوچك حرفي نزد و ديگر هيچگاه نينديشيد كه نازيباست.

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 751
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 18 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت. در حال كار گفت وگوي جالبي بين آن ها در گرفت. آن ها در باره موضوعات و مطالب مختلفي صحبت كردند. وقتي به موضوع خدا رسيدند ، آرايشگر گفت : (( من باور نمي كنم خدا وجود داشته باشد . ))
مشتري پرسيد : (( چرا باور نمي كني ؟! ))
(( كافي ست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد . به من بگو اگر خدا وجود داشت ، آيا اين همه مريض مي شدند ؟ آيا بچه هاي بي سر پرست پیدا مي شد ؟ اگر خدا وجود داشت ، نبايد درد و رنجي هم بود . نمي توانم خداي مهرباني را تصور كنم كه اجازه مي دهد اين چيزها وجود داشته باشد ! ))

مشتري لحظه اي فكر كرد ، اما جوابي نداد ؛ نمي خواست جر و بحث كند . آرايشگر كارش را تمام كرد و مشتري از مغازه بيرون رفت. به محض اين كه از آرايشگاه بيرون آمد ، در خيابان مردي را ديد با موهاي بلند و كثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نكرده. ظاهرش كثيف و ژوليده بود . مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت : (( مي داني چيست ، به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند ! ))

آرايشگر با تعجب گفت : (( چرا چنين حرفي مي زني ؟من اينجا هستم. من آرايشگرم. همين الان موهاي تو را كوتاه كردم. ))

مشتري با اعتراض گفت : (( نه ؛ آرايشگرها وجود ندارند . چون اگر وجود داشتند هيچ كس مثل مردي كه بيرون است ، با موي بلند و كثيف و ريش اصلاح نكرده پيدا نمي شد. ))

آرايشگر گفت : (( نه بابا ، آرايشگر ها وجود دارند ! موضوع اين است كه مردم به ما مراجعه نمي كنند . ))


مشتري تاييد كرد : (( دقيقا ! نكته همين است . خدا هم وجود دارد . فقط مردم به او مراجعه نمي كنند

___________________________

همیشه یادمان باشد آن بالاها خدایی هست!
خدایی که خیلی کارها برایمان کرده، بی آنکه پرسیده باشد:
«تو برای خدای خود چه کرده ای؟»

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: باز هم خوابیده است

 

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

 

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است

 

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند

 

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

 

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

 

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

 

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

 

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

 

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

 

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

 

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

 

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد..
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

 

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

 

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: ….سانسور…

جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید.

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 817
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

خودتان را آماده کنید برای یک تست روانشناسی.

به نظر شما این خانم ها که در عکس زیر می بینید مشغول چه کاری هستند؟

جواب در پایین:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب: همه این خانم ها در حال عطسه کردن هستند.

اگر شما جوابی غیر از این دادید،به کمک احتیاج دارید!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

صبح زود بیدار شده بودم شاد و شنگول بودم سر میز صبحونه بودیم من یه لقمه گذاشتم دهنم که مامانم گفت
مامان : نوش آفرین تو دیگه واسه خودت خانوم شدی باید آشپزی کنی از این به بعد شام با تو !!!
لقمه تو دهنم خواست گیر کنه که سریع قورتش دادم و گفتم : من که آشپزی بلد نیستم
: خب همین دیگه تو هیچی بلد نیستی فردا شوهر کردی رفتی خونه تون میخوای واسه شوهرت هم بگی چیزی بلد نیستم ؟
: آره دیگه بهش میگم یه زن دیگه بگیر کارهای خونه رو بکنه و یکی دیگه رو هم  بگیر واست طباخی کنه و یکی رو هم تا واست بچه بیاره
مامانم حرفمو قطع کرد و گفت : ای بابا من چی میگم این چی میگه تو که باباشی یه چی بگو
بابام یه نگاهی به من و یه نگاهی به مامانم کرد و گفت : دخترم واست خواستگار اومده
مامانم برگشت نگام کرد و گفت : خب حالا چی بازم میخوای بگی یه زن بگیر فلان کنه یه زن بگیر بسان کنه ؟
یه لیوان شیر واسه خودم ریختم و یه جرعه نوشیدم و با ادا گفتم : من هنوز دهنم بوی شیر میده
مامان: من واسم مهم نیست دهنت بوی چی میده از این به بعد تو بیاد اشپزی کنی شیرفهم شد ؟
سرمو مثل این هندی ها واسش تکون دادم و گفتم : بله شیر شد
بابام خندید و مامانم مثل سیر جوشید و گفت : شیر فهم شد ؟
من : نمیدونم بزار چک کنم ببینم شیر شد یا فهم شد ؟
مامان : بی مزه خب دوست داری از چی شروع کنیم ؟
: نمیدونم ولله
: من میدونم ماهی ؟
: من ماهــــــــــــــی درست کنم ؟
: آره
: ولی ...
: بس کن همین که گفتم
ظهر که شد من و مامان تو آشپز خونه بودیم مامانم به ماهی ها اشاره کرد میدونست از ماهی بدم میاد داشت اذیتم میکرد
جلو دماغمو گرفته بودم رفتم جلو یه نگاهی به ماهی ها کردم و جیغ زدم : مامان اینا دارن به من نگاه میکنن
مامان : واا چه حرف هایی میزنی کجاش دارن نگات میکنن ؟
: باورم کن دارن نگام میکنن چشاشونو ببین
: دختر بهونه در نیار پاشو یکی شون رو وردار تا ترست بره
رفتم جلو همه ماهی ها داشتن به من بیچاره چشم غره میرفتن بازم داد زدم : نهههههههه
: نوش ؟ اذیت نکن
جلو تر رفتم نباید میترسیدم با یک حرکت سریع یکی شون رو بلند کردم نگاش کردم یهو دهنش باز شد
: مامان این میخواد منو بخورهههههههههه
ماهی رو پرت کردم بغل مامانم اونو ماهی رو گرفت منم سریع دویدم رفتم پیش بابام و بلخره مامانم دست از سرم برداشت
ولی وقتی خواستم نهار بخورم باز اذیتم کرد من داشتم برنج خالی میخوردم بابام ماهی رو میگرفت میاورد جلو میگفت : اووووووووووووو
 مامانم هم همراهش میخندید خب تقصیر من چیه ؟
یاد دوستم شبدیز افتادم اونم اینجوری شده بود

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1204
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 12 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

وااااااااای الان خیلی وقته که وبلاگمو آپ نکردم
دلم واستون تنگیده عیده دیگه مردم میرن بیرون خونه خاله خونه عمو خونه همسایه خونه مامان بزرگ  و ...
تا نصف شب هم میمونن اونوقت کجاش وقت میشه من بیچاره بیام وبلاگمو آپ کنم ؟
من که حالم تعریفی نداره با یه پا و سه انگشت شکسته عیدمو گذروندم
آخه میدونم دلتون داره به حالم میسوزه و اشکتون در اومده و دارین دنبال دستمال کاغذی میگردین که باهاش اشکاتونو پاک کنید
متشکرم خیلی باحالید حالا بزارید من بیچاره تعریف کنم که این سال 89 چیجوری زد به دل و گرده من بدبخت 
 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 10 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

دلتنگی

یه سلام عاشقونه

با یه بغض بی بهونه

می نویسم تا بدونی

یاد تو، تو دل می مونه

یادته وقتی می رفتی

دم به دم نگات می کردم

بغض سنگین توی چشمام

گفتی: صبر کن برمی گردم

یادته قسم می خوردیم

عزیزم بی تو میمیرم

اما حالا که تو نیستی

من با دلتنگی اسیرم

یادمه وقتی می گفتم

به خدا نمیری از یاد

آه سردی می کشیدی!

توی قلبم مثل فریاد

اما حالا که تو نیستی

حال و روز من خرابه

آخر قصه ی عاشق

اشک و ماتم و سرابه

اما حالا که می بینم

بی تو دل رنگی نداره

توی آسمون چشمام

غروبا بارون می باره

می دونی طاقت ندارم

با غم و غصه اسیرم

زود بیا که خیلی تنهام

به خدا بی تو میمیرم

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 906
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 21 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

عکس دختر فانتزی

 

بقیه عکس های در ادامه مطلب

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 1732
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

رياضي پسران: 2+2 مساوي است با 4. فوق‌فوقش 5.
رياضي دختران: 2 تا گل داريم 2 تا گل ديگه هم مي‌ذاريم کنارش که به مامانمون هديه بديم؛ مجموعا ميشه يه دسته گل.

جغرافي پسران: اگر دست راست خود را به طرف شرق و دست چپ خود را به طرف غرب بگيريم، شمال در پيش‌رو و جنوب در پشت سرمان خواهد بود.
جغرافي دختران: اگر قادر به تشخيص دست راست و چپ خود باشيم، بهتر است به خانه بخت رفته و دل وزير آموزش‌و‌پرورش را که بارها اعلام کرده از ازدواج دانش‌آموزان دختر استقبال مي‌کند، شاد كنيم.

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 752
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

بود بر شاخه هایم آخرین برگ

تو پنداری که شب چشمم به خواب است

ندانی این جزیره غرق آبست

به حال گریه می خوانم خدا را

به حال دوست می جویم شما را

زبس دل سوی مردم کرده ام من

در این دنیا تو را گم کرده ام من

مرا در عاشقی بی تاب کردی

کجا هستی دلم را آب کردی

نه اکنون بلکه عمری، روزگاریست

که پیش روی ما غمگین حصاریست

بود روز تو برای ما شب تار

صدایت می رسد از پشت دیوار

کلام نازنینت مهر جوش است

صدایت در لطافت چون سروش است

بدا ، روز و شب ما هم یکی نیست

شب ما بهر تو همگام روز است

به وقت صبح تو ما را شب آید

در آن هنگامه جانم بر لب آید

کویرم من، تو گلشن باش ای یار

به تاریکی تو روشن بــاش ای یار 


 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: عاشقونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 669
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

سالگرد ازدواج
1) زن :عزيزم اميد وارم هميشه عاشق بمانيم وشمع زندگيمان نوراني باشد.

2) مرد: عزيزم کي نوبت کيک مي شه؟

 

*****
روز زن

1)زن : عزيزم مهم نيست هيچ هديه اي برام نخريدي يک بوس کافيه

2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزي تو عاليه عزيزم (شام چي داريم؟)

*******
روز مرد

1) زن :واي عزيزم اصلا قابلتو نداره کاش مي تونستم هديه بهتري بگيرم.

2) مرد:حالا اشکال نداره عزيزم سال ديگه جبران مي کني (چه بوي غذايي مي ياد)

*****
40 روز بعد از تولد بچه

1) زن:واي ماماني بازم گرسنه هستي , (عزيزم شير خشک بچه رو نديدي)

2)مرد: با دهان پر(نه عزيزم نديدم , راستي عزيزم شير خشک چرا اينقدر خوشمزه است)

******
40 سال بعد

1)زن :عزيزم شمع زندگيمون داره بي فروغ ميشه ما پير شديم

2)مرد :يعني ديگه کيک نخوريم

******
2 ثانيه قبل از مرگ

1) زن :عزيزم هميشه دوستت داشتم

2) مرد: گشنمه

*****
وصيت نامه

1) زن: کاش مجال بيشتري بود تا درميان عزيزانم مي بودم ونثارشان مي کردم تمام زندگي ام را!!

2) مرد:شب هفتم قرمه سبزي بديد

*****
اون دنيا

1)زن : خطاب به فرشته ي مسول :خواهش مي کنم ما را از هم جدانکنيد , نه نه عزيزم , خدايا به خاطر من(((وسر انجام موافقت مي شه مرد از جهنم بره بهشت )))

2)مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توي بهشت شام چي ميدن
 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 740
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

آخ آخ ای ای آخ پام آی دستم آخ سرم آی کمرم وا ویلا !!!!!!!!!!!!

هیچ جای تنمو سالم رها نکرد وای وای از بس درد من بیچاره شب خوابم نبرد آآآآآآآآآآآآآآخ مامان و بابام که داشتن بهم میخندین و مسخره م میکردن

بابام کلی مسخره م کرد من گفتم عوض این که دلتون به حالم بسوزه مسخره م میکنین ؟!!!

حالا بزارید واستون تعرف کنم که چی شد :

زن همسایمون سارا حامله ست و الان 8 ماهشه  همسرش فعلا واسه کارش مسافره و تا چند هفته دیگه هم نمیتونه بیاد سارا یه پسر 10 ساله داره (بردیا) و یه دختر 2 ساله داره (زیبا) خلاصه من و مامانم واسه این که سارا تنها نباشه هر روزی میزیم پیشش دیروز مامانم نیومد و من تنهایی رفتم پیش سارا جون

سارا رفت شام رو آماده کنه و منم پیش بچه هاش نشستم و باهاشون بازی کردم که مثلا سرگرم بشن حتما میگید من باید میرفتم و شام رو درست میرکدم عرض کنم به حضورتون بنده طباخ نیستم  

خلاصه زیبا نشسته بود و داشت به من بردیا نگاه میرکد من و بردیا هم داشتیم یلم بازی میکردیم بردیا الکی به من مشت میزد و منم مثل اون فیلم های هندی خودمو پرت میکردم رو مبل و الکی آخ و اوخ میکردم با این اداهای من بردیا و زیبا  و سارا که تو آشپزخونه بود میزدن زیر خنده سارا هم گفت :

- تو باید هنرپیشه میشدی !!

خلاصه رفتیم نشستم رو میز شام داشتم غذامو میخوردم که یهو یه چیزی محکم خورد به کمرم آآآآآآآآآآآآآآخ

دادم در اومد پشت سرمو نگاه کردم دیدم واویلااااااااااااااااا این الف بچه زیبا رو میگم یه چوب گنده دستشه و داره واسم لبخند میزنه !!

منم واسش لبخند زدم و برگشتم سر غذا ..........آخ اخ یکی زد تو پهلوم و وقتی دادم در اومد زد زیر خنده برشگشتم نگاش کردم و گفتم :

- به خدا اینها ادا نیست داری دردم میاری نکن زیبا جون !!

ولی مگه حرف حالیش بود بشقابشو برداشت و کوبید رو دستم !!!!!آخ اخ ای ای حالا هم دارم به زور تایپ میکنم

سارا تا دید وضع خرابه زیبا رو برداشت گذاشتش کنار خودش منم در حالی که داشتم دستم و با آخ و ای ماساژ میدادم اومد یه لقمه ای کوفت کنم که

- اااااااااااااااااااااااااااخ

برگشتم دیدم نه بابا این زیبا خانم به مامانش هم رحم نمیکنه

با خودم گفتم حسابشو میزارم کف دستش

اخ اخ یادم نمیره پا شدم و چپ چپ نگاش کردم و با حالت تهدید بهش نزدیک شدم خواستم از سرجاش بلندش کنم که ایییییییییییییییییییییییییییییی یه مشت محکم زد تو صورتم و یه لگد زد تو شکمم و با قاشق و چنگال افتاد به جونم

منم که نمیتونستم به یه بچه کتک بزنم اونم جلو مامانش ازش فاصله گرفتم ولی بازم اومد طرفم بردیا بیچاره اومد جلوشو بگیره که یه لگدی به بردیا زد که فکر کنم بردیا تا عمر داره فراموش نکنه

خلاصه سارا هم که نمیتونست بدو نبال اون بچه منم به زور گرفتمش و بردمش اتاقش و با کلی درد سرخابموندمش و این بود داستان تلخ ما ولی خدایشش اون دختره خیلی خبره بود  پدرمو در اورد وقتی ماجرا رو واسه مامان و بابام تعرف کردم کلی مسخره م کردن ولی راست میگم دست و پام در میکنه !!!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1281
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

مپسنــد کـه دور از تـو  بـرای تـو بمیــرمـ

صیـد تـو شدمـ مـن کـه بپـای تـو بمیــرمـ

 

هـر عضـو ز اعضـای تـو غارتگـر دلهــاست

ای آفـت جـان بهـر کجـای تـو بمیــرمـ

 

گـر عمـر ابـد خواهـمـ از آنسـت کـه خواهـمـ

آنقـدر نمیــرمـ کـه بجـای تـو بمیــرمـ

 

 بـا مـن همـه لطـف تـو هـم از روی عتــابست

تـا هـم ز جفـا هـم ز وفـای تـو بمیــرمـ

 

آخــر دل حسـاس تـو را کشـت امیـرا

ای کشتــه احساس برای تـو بمیــرمـ

  

NajvayeAsheghaneh!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 720
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 18 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

يه پشه عرق ميخوره ميره کارخونه ي پيف پافو ميريزه به هم.

--------------------------------------------------

تو اردبيل به مناسبت ميلاد حضرت علي به کساني که اسمشون ميلاد بود جاييزه دادن.

--------------------------------------------------

به ترکه ميگن اذون بگه ميگه والا چي بگم همه چيز از يه نگاه شروع شد.

--------------------------------------------------

به ترکه آب ميدن جاي مشروب مست ميکنه عربده ميکشه ميگن بابا آب بود ميگه ديگه دير شده منو گرفته

 --------------------------------------------------

دو تا ميخ ميرن تو آب زنگ ميزنن بعد فرار ميکنن 

---------------------------------------------------

يه لري به سن بلوغ ميرسه دم در مياره

 

---------------------------------------------------

ترکه ميره امتحان بده واسه آتش نشاني. ازش ميپرشن اگه جنگل آتيش بگيره تو  هم تو جنگل باشي آب هم نباشه چيکار ميکني؟ ميگه تيمم ميکنم.

 

---------------------------------------------------

??)  عربرو ميبرن زير سوال له ميشه

---------------------------------------------------

جاسم جوهر خودکارش تموم شد ترک تحصيل کرد

 

---------------------------------------------------

 

 

قزوينيه ميميره روحش تو سوراخه لايه ي ازون گير ميکنه.

                                                            

 

---------------------------------------------------

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 752
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 غمي غمناك

شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.

مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت ،
غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است:
هردم اين بانگ برآرم از دل :
واي ، اين شب چقدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟


مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من ، ليك، غمي غمناك است.

 

 

 

 

 

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 807
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 17 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

خودمونی اینها رو نوشتم که یه زره بخندیم و بس !!!

-------------------------------------------------------------

: آقای معلم لطفا خوب به من نگاه کنید من گاوم ؟ پسرش ترکه به معلم

معلم : خیر قربان این چه حرفیه می زنید !!!

ترکه: پس چرا به بچه من گفتید گوساله ؟!؟

------------------------------------------------------------

ترکه میره از ملای محل میپرسه

ببخشید حاج آقا، با کفش میشه نماز خوند ؟

حاج آقا میگه : نه برادر، نمیشه. یارو میگه : ولی من خوندم شد

--------------------------------------------------
از یه لره می‌پرسند: کدوم برنامه تلویزیون رو بیشتر از همه دوست داری؟ میگه: پیام بازرگانی! میپرسن: چرا؟ میگه: چون بینش سریال پخش می‌کنند

-------------------------------------------
تركه یه پلیس رو میكشه زنگ میزنه 110 میگه:میبینم كه 109 نفر شدین

------------------------------------------------------

به ترکه میگن مبارک باشه.حالا دخترتو به کی شوهر دادی؟
میگه غریبه نیست ، دامادمونه.

--------------------------------------------

ترکه می بینه همه رفقاش موبایل دارن جز خودش یه کاغذ لوله میکنه میبنده به کمرش رفقا ازش می پرسن این چیه؟میگه وای بازم فکس رسید

---------------------------------------------------------

به لره میگن اگه اب نبود چی میشد؟
میگه:هیچکس شنا یاد نمیگرفت در نتیجه همه قرق میشدن.

---------------------------------------------

ترکه داشت یکی رو بدجوری کتک می ‌زد و هی داد می‌زد : کمک ! کمک !‏

‏ گفتند : تو داری اینو می‌زنی ، چرا کمک میخوایی !!!‏

‏ گفت : آخه این گفته اگه بلند بشم پدرت رو در میارم !‏

--------------------------------------
به یه ترکه میگن : سفر حج چطور بود ؟

میگه : خیلی سنگ به سر و صورتم خورد

ولی بالاخره بوسیدمش

-------------------------------------------

ترکه می‌میره، می‌برنش بهشت. دو سه روز می‌گذره، ‌یک روز میان ازش می‌پرسند که همه چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده! می‌برنش دم مرز جهنم که یخرده گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان می‌پرسند: خوب اوضاع چطوره؟
میگه: والله همه‌چی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد! میگن بابا تو اصلا” لیاقت بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، می‌پرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد! شاکی می‌شند میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز می‌گذره‌ ، میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز می‌کنند، ترکه داد میزنه: ‌داداش اون درو ببند،‌ یخ کردیم .

---------------------------------------------

به ترکه میگن متاهلی یا مجرد ؟ میگه : به نام خدا ، کشاورزم!!!

---------------------------------------------
ترکه می گن از چه گلی خوشت می آد: میگه اقاقیا . می گن همینو که گفتی بنویس. می گه غلط کردم ؛گل رز

------------------------------------------

ترکه رفت تعلیم رانندگی رفیقش پرسید چطور بود ؟ گفت : گفت خوب بود ولی مربیه خیلی مذهبی بود . هر طرف من می پیچیدم می گفت یا امام رضا یا ابوالفضل

--------------------------------------
ترکه یه آینه رو زمین پیدا میکنه. برش میداره عکسش می افته توش میگه " ببخشید نمیدونستم مال شماست
 

----------------------------------------
ولنتاین در اردبیل - خدیجه : رحیم آقا تو بیلمیری امروز چه روزیه ؟ رحیم : والا فچ میکنم روز جهانی مبارزه با محیط زیست ! ها ؟ - خدیجه : یوخ بابا ! امروز ولرم تایمه ! رحیم : ها ؟! ولرم تایم نمنه ؟! - خدیجه : بابا تو مجله نوشته بود روز عشگه ! روز ایحساساته ! روز من و شوماست ! - رحیم : شوما کیه ؟! ها ؟! بچه بپر برو اون چاگو رو از آشپزخونه بیار
-------------------------------------------------
 

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR-20.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 853
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : یک شنبه 2 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

توصيه هاي کاربردي،مخصوصه پسر هايي که زن گيرشون نميياد:

1.اولين دختري که به تورتون خورد ازش شماره بگيرند (ولي چون در اين کار استعداد نداريد بهتره دور اينکار را خط ِ قرمز بکشيد)
2.اگه خواستيد دختري را زيره نظر بگيريد (که بيخود کردي) بايد زير چشمي طوري که متوجه شما نشه زيره نظرش بگيري...
نکته:چون در اين کار هم مثل مورد ِ (1) ..... نداريد ، بهتره عينک بزنيد.
3.اگه دختري را ديديد که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنيد
و به مورد ِ (1) مراجعه کنيد .
نکته: قبلش دورو بر تان را يه نگاهي بندازيد چون ممکنه يه دفعه اي يه دست از عقب اون گردن ِ نسبتاَ نحيفتان را بچلاند.
4.به هر دختري که رسيديد سلام کنيد و خود را بچه مثبت نشون بديد
ولي مواظب بعضي لنگه کفش ها باشيد.
5.اگه خواستگاري هر دختري رفتيد و جواب رَد شنيديد نااُميد نشويد خواستگاري يکي ديگه برويد گرچه بازم جوابِ رَد مي شنويد.( پسر بايد پورو باشه)
6.اگه يه دختري را خيلي دوست داريد ولي به شما محل نمي ده، با يه دختره ديگه بيرون بريد طوري که اون شما را ببينه .
نکته:که در اين صورت نه تنها به شما ديگه محل نمي ده ،تا کفش هم نثارتان مي کنه.
7.تا مي توانيد سن ازدواج را ببريد بالا چون دخترها،دختر ِنارنج و ترنج اند که ازآفتاب و سايه مي رنجند.
اگرچه ريسکش خيلي بالا است, ممکن ديگه کسي بهتون دختر نده،
چون ترشي هم تاريخ اِنقضا داره,تا يه حدي مي توان تحملش کرد.
نکته:در صورت موفّق نشدن در اين مورد يه ظرف حتماً آماده کنيد.
حتماً ميپرسي براي چي؟ خوب ديگه، براي ترشي.(ادم كه انقد خرفت نميشه)
8.اينقدر سرِ کوچه و خيابون ها کيشيک نکشيد,که شايد شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنيد که شايد در خونه شما هم بخوابه .
نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر ؟ اشتباه بگيريد واونم بخوابه و ديگه بلند نشه.که در اين صورت(فاتحه مع صلوات)...
9.اگه دانشجو(يا سرباز) هستيد,از خوردن غذاهاي اونجا جداً خود داري کنيد چون همون يه ذرّه همت را هم اَزِتون ميگيره.به جاش موز معجون بخوريد
10.اگه قيافه نداري،اشکال نداره عوضش ماشين داري ...
چي؟!!ماشين نداري... اشکال نداره عوضش خونه داري...
بازم چي؟!! خونه هم نداري...خوب مشکلي نيست چون کار ِ،را که داري بعداً هم؛ميشه خونه و ماشين خريد.
واي نگو که کار هم نداري!!! ترشي هم که اُفتادي، پس بهتره بري يه جايي خودت را گمو گور کُني.
11.يه توصيه : اگه قيافه نداري؛ نري... ابروهات را برداري،صورتت را تيغ بزني، يکمي از لوازم آرايشي مامان جونت کش بري، همين جوري خوبي (فقط يکمي سرو وَعظت را درست کن).
12.اگه از دوست دختر و هم دانشجويي به جايي نرسيدي چاره اي نداري جزء اين که، بري سراغ همون دخترها فاميل...
13.اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زياد هم مشکل نيست، ولي... شما که تو 7 آسمون يه ستاره هم نداريد کارتون خيلي مشکله اما من کُمکتان ميکنم :
تنها لطفي که ميتونم بکنم اينه که هُلتون بدم، که در اين صورت هم ممکنه از چاه در بياند و بي يُفتيد تو درّه (خوب عوضش از دست يکي از سيريش ها راحت مي شيم).
14.اگه از هيچ کدوم از اين ها به نتيجه نرسيدي حتماً مشکل از خودت است بهتره بري پيشه يه روانپزشک اگه اون گفت مشکلي نداري!!! آخه... پس بد شانس هستي، برو خودت را دخيل کن به يکي از اين امازاده ها شايد حاجت بگيري(ديگه باقيش با خداست و ما هم ديگه دخالت نمي کنيم).

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 824
|
امتیاز مطلب : 111
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 9 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

داشتم با ماشينم مي رفتم سر كار كه موبايلم زنگ خورد گفتم بفرماييد الووو.. ، فقط فوت كرد ! گفتم اگه مزاحمي يه فوت كن اگه ميخواي با من دوست بشي دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتي يه فوت كن اگه خوشگلي دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نيستي يه فوت كن اگه هستي دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم من فردا ميخوام برم رستوران شانديز اگه ساعت دوازده نميتوني بياي يه فوت كن اگه ميتوني بياي دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالي گوشي رو قطع كردم فردا صبح حسابي بخودم رسيدم بهترين لباسمو پوشيدم و با ادكلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمي گنجيدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در ميومدم كه زنم صدام كرد و گفت ظهر ناهار مياي خونه؟ اگه نمياي يه فوت كن اگه مياي دوتا فوت كن

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 876
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

چندی پیش در وزارات اموزش و پرورش بحثی به وجود آمد که برای درک بهتر دانش آموزان، کتاب های درسی باید مطابق شرایط شهری دانش آموز باشد.برای مثال کتاب های دانش آموزان تهرانی این گونه تالیف شد:

۱.ادبیات
آن دختر خوشگل با پراید سفید آمد.او به من آمار نمی دهد.من مخ او را خواهم زد...
باران می بارد.آن دختر و پسر زیر باران چه غلطی می کنند من نمی دانم.پلیس 110 می آید و آنها را خفت می کند.


۲.انشا
موضوع های انشا به این صورت تغییر می کند:
-علم بهتر است یا دوست دختر؟
-تعطیلات نوروز را کجا دختر بازی کردید؟
-تایتانیک بیشتر صحنه دارد یا من ترانه 15 سال دارم؟


۳.ریاضیات
-حسن 3 دوست دختر دارد احمد بنده خدا ندارد،حسن یکی از دوست دختر های خر خود را به حسن ترانسفر می کند،حسن در کل چند دوست دختر دارد؟
-8 دختر روی نیمکت پارک ساعی نشسته اند.اگر هر پسر بتواند فقط 2 دختر را مخ کند برای مخ کردن تمام دختران چند پسر لازم داریم؟


۴.علوم
درس علوم به علت عدم نیاز بچه های تهران به اون حذف شده.چون بچه های مهد کودک در تهران به اندازه کافی و در بعضی نقاط بیشتر از کافی اطلاعات دارند.اون هم به علت زیاد شدن ماهواره و نگاه کردن اطفال به کانال های XXL...GLX...ELX...پیکان جوانان وشبکه 7 است.


۵.ورزش


می ترسم با گفتن این پراتون بریزه و امار مهاجرت به تهران 1000%افزایش پیدا کنه

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 855
|
امتیاز مطلب : 120
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

      

يكي در خواب میکرد خر خر            بلندش کردم و دادم تذکر                                                           

تذکر من خرخرش را برطرف کرد        ولی تا صبح می کرد غرغر

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 703
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

 

بقیه عکس ها در ادامه مطلب

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: بازدید از این مطلب : 969
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : شنبه 18 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد