نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

وکیل خسیس اصفهانی

قبل از هر چی من قصد توهین به هیچ اصفهانی رو ندارم و این مطلب فقط جنبه شوخی رو داره پس لطفا تو نظرها فحشم ندید

مسئولین یک موسسه خیریه متوجه شدند که وکیلی پولدار در اصفهان زندگی می کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه : آقای وکیل ، ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردار هستید ولی تاکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده اید. نمی خواهیددر این امر خیر شرکت کنید.
وکیل میگه : آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردند ، متوجه شدند که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله ، هفته ی پیش درگذشت و در طول آن سه سال ، حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد ؟
مسئول خیریه با کمی شرمندگی: نه نمی دانستم خیلی تسلیت می گویم.
وکیل : آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید ، فهمیدید که برادرم در تصادف هر دو پایش را از دست داد و دیگر نمی تواند کار کند و زن و بچه دارد و سال هاست خانه نشین است نمی تواند از پس مخارج زندگیش براید؟
مسئول خیریه با شرمندگی بیشتر : نه نمی دانستیم ، چه گرفتاری بزرگی...
وکیل : آیا در تحقیقاتشان متوجه شدند که خواهرم سال هاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تامین هزینه های درمانیش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملا شرمنده شده بود گفت : ببخشید ، نمی دانستیم این همه گرفتاری دارید.
وکیل : خوب حالا وقتی که من به اینها یک ریال کمک نکرده ام ، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 727
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

گفت : كسي دوستم ندارد.

 میداني چقدر سخت است اين كه كسي دوستت نداشته باشد؟

تو براي دوست داشتن بود كه جهان را ساختي.

 

حتي تو هم بدون دوست داشتن... !

 

خدا هيچ نگفت.

گفت : به پاهايم نگاه كن! ببين چقدر چندش آور است.

چشم ها را آزار مي دهم. دنيا را كثيف مي كنم.

آدم هايت از من ميترسند. مرا ميكشند براي اينكه زشتم.

زشتي جرم من است.

 

خدا هيچ نگفت.

گفت : اين دنيا فقط مال قشنگ هاست.مال گل ها و پروانه ها

مال قاصدك ها‚ مال من نيست.

خدا گفت : چرا مال تو هم هست.

دوست داشتن يك گل‚ دوست داشتن يك پروانه يا قاصدك

كار چندان سختي نيست. اما دوست داشتن يك سوسك‚

دوست داشتن تو كاري دشوار است.

 

دوست داشتن كاري است آموختني؛ و همه رنج آموختن را نمي برند.

خدا گفت:ببخش كسي را كه تو را دوست ندارد.زيرا كه هنوز مؤمن نيست.

 

زيرا كه هنوز دوست داشتن را نياموخته. او ابتداي راه است.

 

مؤمن دوست دارد. همه را دوست دارد.زيرا همه از من است.

 

و من زيبايم. من زيبائيم‚ چشم هاي مؤمن جز زيبا نميبيند.

زشتي در چشم هاست. در اين دايره هرچه كه هست‚نيكوست.

 

آن كه بين آفريده هاي من خط كشيد‚ شيطان بود.

شيطان مسئول فاصله هاست.

حالا قشنگ كوچكم! نزديكتر بيا و غمگين نباش.

 

قشنگ كوچك حرفي نزد و ديگر هيچگاه نينديشيد كه نازيباست.

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 749
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 18 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت. در حال كار گفت وگوي جالبي بين آن ها در گرفت. آن ها در باره موضوعات و مطالب مختلفي صحبت كردند. وقتي به موضوع خدا رسيدند ، آرايشگر گفت : (( من باور نمي كنم خدا وجود داشته باشد . ))
مشتري پرسيد : (( چرا باور نمي كني ؟! ))
(( كافي ست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد . به من بگو اگر خدا وجود داشت ، آيا اين همه مريض مي شدند ؟ آيا بچه هاي بي سر پرست پیدا مي شد ؟ اگر خدا وجود داشت ، نبايد درد و رنجي هم بود . نمي توانم خداي مهرباني را تصور كنم كه اجازه مي دهد اين چيزها وجود داشته باشد ! ))

مشتري لحظه اي فكر كرد ، اما جوابي نداد ؛ نمي خواست جر و بحث كند . آرايشگر كارش را تمام كرد و مشتري از مغازه بيرون رفت. به محض اين كه از آرايشگاه بيرون آمد ، در خيابان مردي را ديد با موهاي بلند و كثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نكرده. ظاهرش كثيف و ژوليده بود . مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت : (( مي داني چيست ، به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند ! ))

آرايشگر با تعجب گفت : (( چرا چنين حرفي مي زني ؟من اينجا هستم. من آرايشگرم. همين الان موهاي تو را كوتاه كردم. ))

مشتري با اعتراض گفت : (( نه ؛ آرايشگرها وجود ندارند . چون اگر وجود داشتند هيچ كس مثل مردي كه بيرون است ، با موي بلند و كثيف و ريش اصلاح نكرده پيدا نمي شد. ))

آرايشگر گفت : (( نه بابا ، آرايشگر ها وجود دارند ! موضوع اين است كه مردم به ما مراجعه نمي كنند . ))


مشتري تاييد كرد : (( دقيقا ! نكته همين است . خدا هم وجود دارد . فقط مردم به او مراجعه نمي كنند

___________________________

همیشه یادمان باشد آن بالاها خدایی هست!
خدایی که خیلی کارها برایمان کرده، بی آنکه پرسیده باشد:
«تو برای خدای خود چه کرده ای؟»

 

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 857
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()